بسم الله الرحمن الرحیم 

ما توفیق داشتیم بعد راهیان نور سال 96 تا سیزده بدر عید 97 با آقا مصطفی ابراهیمی (پدربزرگ) ی اردوی جهادی بریم تو کرمانشاه. خب اونجا رزقمون شد که کنار یک پاسدار مجاهد و فداکار شهید حاج حسین اسدالهی باشم ...

آقا مصطفی ی داستانی رو روایت کردن که واقعا برام قابل تامل بود ولی خب قبلش میخوام ی توضیحی از شرایطمون بگم ...

شرایط سخت بود ، سخت که چه عرض کنم ، افتضاح بود .

ما قرار بود برای اهالی روستای "کویئک مجید" سرویس بهداشتی و حمام بسازیم چون تو زلزله اینا خراب شده بودن و مردم از نظر بهداشتی مشکل داشتن ...

قرار شد 14 تا سرویس و حمام بسازیم که فکر کنم 16 تا ساختیم ...

ما از روز قبل برای هر کدوم از این سازه ها باید میرفتیم ، بلوک و سیمان و گچ و تجهیزات آب و برق و کاشی و .... رو از شهر تهیه میکردیم و میاوردیم 

مسئولین پول نمیدادن و ماهم خودمون نداشتیم از طرفی برای مردم بنا بود بسته معیشتی تدارک ببینیم و به عنوان عیدی بهشون بدیم . که کلی این در اون در زدیم تا تونستیم پول جور کنیم ...

علاوه بر اینا اوسا کار (بنّا) هم پیدا نمیشد و اونا رو هم باید میرفتیم تو شهر پیدا میکردیم و میاوردیم و...

 

با تمام این اوصاف وقتی حاج حسین اومد برا بازدید شروع کرد به گلایه کردن که مثلا چرا این دیواره کجه و ....

 مصطفی گف:

حاجی که اومد گلایه کرد تموم اون خستگی تو بدنمون خشک شد و کوفته...

مابین اینا ی دفعه حاج حسین بهم خونه پیر زنی رو نشون داد که دیوارش ریخته بود  و بهم گف بچهارو ببرم دیوارشو با بلوک های خودش درست کنین 

منم گفتم چه کاریه خودمون بلوک داریم زیادم داریم اصن پولشم خودم میدم میریم بر اش میسازیم ...

حاجی گف نه همینی که من میگم ؛ میری با بلوک های خودش اونجا رو درست میکنی...

منم تو کتم نرفت و پیش خودم گفتم من که کار خودمو میکنم ....

بعد اینکه رف یکی رو فرستاد بیاد ببینه چیکار میکنم 

منم رفتم براش بلوک ببرم اون بنده خدا مانع شد و گف حاجی گفته با بلوک های خودش 

منم عصبی شدم و گفتم ینی چی با بلوک های خودش ، الان به بلوک های خودش سیمان چسبیده و کلی سنگ توشه و سنگینه - پاک کردن و چیدن دیوارش کلی طول میکشه ...

اون بنده خدا هم جواب داد حاجی دلیل داره برا کارش ، این پیرزن از اهل تسنن هس و راضی نیس با بلوک ما چیزی براش ساخته بشه و میگه حتما باید با بلوک های خودم باشه .

 

خلاصه ما رفتیم شروع کردیم به پاک کردن بلوک ها ، تقریبا ی روز کامل وقتمون رو گرفت .... 

بعد همه شروع کردن به غر زدن سر مصطفی ....

ولی آخرش همون پیرزن بخاطر اینکه با بلوک های خودش براش دیوارش ساخته شد کلی تشکر کرد و...

 


 

مصطفی گف : بعد این داستان برام سوال بود که چرا ما بین این همه خانواده ای که از اون پیرزن بعضا وضعشون خیلی بد تر بود حاج حسین گیر داد که دیوار اینو درست کنیم ؟ 

 

جوابی براش پیدا نکردم تا این که دو سال بعد از اون جریان جهادی ؛ جهادگرها گزارشی به حضرت آقا  دادن ، که ایشون اینطوری جواب دادن : ارتقاء فکری و عملی جهادگران که گزارش آن را دادید آنها را از خدمت رسانی های ابتدایی و یدی غافل نکند. تعمیر دیوار و بام و خانه آن پیرزن روستایی به شما و کار های بزرگتان برکت و نورانیت میبخشد.98/5/10

 

میگف اونجا بود که فهمیدم ، اونی که فرماندهی کار دستشه و داره بهت میدون میده میدونه داره چیکار میکنه.

اون میخواد تورو امتحان کنه که ببینه چقدر میشه روت حساب کرد ، میخواد تو یاد بگیری 

 

ی مثال خیلی قشنگیم زد . گف تو جنگ احد سپاه اسلام فقط بخاطر اینکه ی عده به حرف فرماندشون گوش نکردن شکست خوردن 

پیامبر(ص) فرمان داده بود تیرانداز ها برن بالای کوهی و تحت هیچ شرایطی پایین نیان 

موقعی که سپاه اسلام به پیروزی نزدیک شد ، اونا برای جمع کردن غنیمت اومدن پایین و دشمن هم تا دید کوه خالی شده، کوه رو دور زد و از پشت به مسلمین حمله کردن و عواقب این نافرمانی شکستن پیشانی و دندان پیامبر(ص) شد و علاوه بر آن امیرالمومنین (ع) هم 90 زخم بر تنشان ماند و عموی پیغمبر(ص) حضرت حمزه سیدالشهدا هم به شهادت رسید.

 

انشاالله هیچ وقت نافرمانی نکنیم ...

سلامتی حضرت آقا و شادی روح شهید اسداللهی صلوات بفرستید.