بسم الله الرحمن الرحیم 

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ﴿۱﴾       

بخوان به نام پروردگارت که آفرید (۱)

خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿۲﴾

انسان را از علق آفرید (۲)

(سوره العلق)

 

علق میدونی ینی چی؟ علق ینی بدون تعلق داشتن به چیزی نمیتونی زندگی کنی....

ما هرچی داری از خدا داریم ، ما به خدا تعلق داریم برادر من 

خدا این همه بهمون نعمت داده باز تو هچل که می افتیم میگیم خدا حواسش بهمون نیست 

خب ما از نعمتامون نتونستیم استفاده کنیم 

خدا اگه حواسش به بندش نباشه یا یادش بره ماهارو 

در برابر این عالم لحظه ای هم نمیتونیم زنده بمونیم ...

بعد با این حجم از نیازمند بودن 

فکر کردیم کی هستیم ؟ 

خدا نخواد برگ از درخت نمی افته ، در برابر عظمتش چی میشه ی دفعه  ی سِری کارای عجیب غریب میکنیم 

چی میشه صدامون از صدای ولی بلند تر میشه ؟ (ولی اعم از امام و پدر مادر) 

چی میشه حُرمت کسی رو نگه نمیداریم ؟

چی میشه فکر میکنیم میتونیم بزنیم و بخوریم و ببریم و... هیچکیم باهامون هیچ کاری نداره ؟

چی میشه معاد یادمون میره ؟

 

وَقَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا ﴿۳﴾

و انسان گوید [زمین] را چه شده است (۳)

یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿۴﴾

آن روز است که [زمین] خبرهاى خود را باز گوید (۴)

(سوره زلزال)

 

ماها حتی نمیتونیم آبروی خودمون رو حفظ کنیم . روز قیامت زمین میگه چه کارایی روش انجام دادیم 

اونجاس که میگیم خدایا غلط کردم تورو یادم رفت ، یادم رف که هستی و میبینی

 

 

هروقتی هم گندگی کردیم ینی خدا یادمون رفته 

وَلا تَمْشِ فِی الأرْضِ مَرَحًا إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الأرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولا ﴿٣٧﴾

و در زمین، با تکبّر و سرمستی راه مرو که تو هرگز نمی توانی [با قدم هایت] زمین را بشکافی، و هرگز در بلندی قامت نمی توانی به کوه ها برسی. (۳۷)

 

وقتی میدونیم لحظه ای متکبرانه روی زمین راه بریم روز قیامت زمین بر علیهمون شهادت میده پس چطوری جرئت این کار رو پیدا می کنیم ؟

پس چطور جرئت پیدا میکنیم روی این زمین احترام نگه نداریم یا هزار تا غلط دیگه ...

 

 

دوتا چیز یامون باشه 

یک این که در حدی نیستیم که بخواییم گندگی کنیم 

دو این که وقتی خدا میگه ماها نیازمندیم ینی کلا باید توکل و توسلمون تو لحظه لحظه زندگیمون به خدا باشه

از یادمون نبریمش چون از یادش نمیریم...